جن،خون اشام،تاریخ

جن،خون اشام،تاریخ

وبلاگی درباره ماوراالطبیعه و تاریخ
جن،خون اشام،تاریخ

جن،خون اشام،تاریخ

وبلاگی درباره ماوراالطبیعه و تاریخ

مشهورترین خون آشام های واقعی

اگرچه امروز فیلم‌های بسیاری درباره زندگی خون‌آشام ساخته می‌شود و حتی در برخی از این فیلم‌ها و سریال‌ها آنها به‌عنوان انسان‌هایی عادی نمایش داده می‌شوند اما واقعیت این است که رابطه بسیار نزدیکی بین‌ خون‌آشام‌ها و جنایت‌های فجیع و باورنکردنی در جوامع مختلف وجود دارد. در این گزارش به تعدادی از مشهورترین موارد پرونده‌های جنایی خون‌آشام‌ها اشاره می‌شود.
خون‌آشام 500 ساله
شانزدهم آگوست 2011 مرد جوانی اهل تگزاس که ادعا می‌کرد یک خون‌آشام 500 ساله است و از دنیای دیگری آمده دستگیر شد. «لیل‌مونرو بنزلی» پس از اینکه به اجبار وارد آپارتمان همسایه‌شان شد به سمت زن همسایه که در خانه تنها بود حمله‌ور شده و گردن او را گاز گرفت.
زن پس از تقلای بسیار موفق شد از دست ینزلی گریخته و به بیرون از خانه فرار کند، او هرطوری که بود خودش را به اداره پلیس تگزاس رساند و از آنها کمک خواست. با راهنمایی این زن، مأموران به محل حادثه برگشتند و در آنجا بود که مرد جوان را دیدند که روی زمین پارکینگ خانه می‌خزید و صدای مار درمی‌آورد. وی به محض دیدن پلیس پا به فرار گذاشت اما خیلی زود دستگیر شد و زمانی که دستبند به دستان او می‌بستند فریاد می‌کشید: «من 500 سالم است و خون‌آشام هستم» بنزلی پس از دستگیری به زندان انداخته شد اما در زندان هم نگهبان‌ها را تهدید می‌کرد که اگر به فکر جانشان هستند از او فاصله بگیرند.
من دراکولا هستم
سال 2011 «کایوس دومیتوویویس» که به مدت هفت سال‌ونیم به جرم حمله با شیوه خون‌آشامی در زندان ماساچوست حبس بود به انهام سه قتل دیگر گناهکار شناخته شد. سال 1999 کایوس که 20 سال بیشتر نداشت به همراه دوست 16 ساله‌اش به دختر نوجوانی حمله کردند و برای نوشیدن خون این دختر به او آسیب رساندند.
زخمی که روی بدن قربانی ایجاد شده بود 32 بخیه خورد و طولی نکشید که کایوس دستگیر شد. او و همدستش پس از دستگیری مدعی شدند که خون‌شام هستند و برای زندن ماندن مجبور به این کار شده‌اند.
سال 2002، قاضی دادگاه آنها را به هفت سال‌ونیم زندان محکوم کرد. پس از گذراندن دوران حبس طولی نکشید که کایوس بار دیگر دستگیر شد و این بار به اتهام قتل سه مرد در آگوست 2011 مجرم شناخته شده و به حبس ابد محکوم شد.
دراکوی قاتل
25 نوامبر 1996 اجساد زن و شوهری به نام‌های »نامی روت‌کوئین» و «ریجاد روندروف» توسط یکی از دخترهایشان به نام جنیفر پیدا شد. قاتل با وارد کردن چندین ضربه پی‌درپی با یک دیلم، آنها را به قتل رسانده بود به طوری که در بدن هر دو مقتول شکستگی‌های فجیعی دیده می‌شد. همچنین روی بدن ریچاد علامت داغ شده حرف «وی» دیده می‌شد.
دو مقتول دختر دیگری به نام هیتر داشتند که سرنخ قتل به این دختر باز می‌گشت. در تحقیقات پلیس معلوم شد که هیتر با پسری به نام رودریک فرل آشنا شده است. رودریک سردسته گروهی بود که ادعا می‌کردند خون‌آشام هستند. وقتی والدین هیتر از این موضوع مطلع شدند. به وی اجازه ملاقات با رودریک را ندادند و به همین دلیل پسر جوان به فکر کشتن پدر و مادر هیتر افتاد تا بتواند به صورت رسمی عضو گروه خون‌آشام‌ها شود. رودریک‌فرل پس از دستگیری به دو فقره قتل اعتراف کرد. او در جلسه دادگاه اعلام کرد که هویت اصلی او رودریک فرل نیست. بلکه ویساگو نام دارد و یک خون‌آشام 500 ساله است. فرل سال 1998 به اتهام دو قتل گناهکار شناخته و به مرگ محکوم شد. او که در آن زمان 17 سال بیشتر نداشت جوانترین محکوم به مرگ در ایالت کنتاکی آمریکا بود و به همین دلیل حکم مرگ او به حبس ابد بدون بخشش تغییر یافت.
نوه خون‌آشام
«جیمز ریوا» با 23 سال بیشتر نداشت که در سال 1980 به جرم قتل مادربزرگ ویلچرنشین خود درماساچوست دستگیر شد. او در ابتدا مادربزرگش را با ضربات چاقو زخمی کرد و سپس با شلیک چهار گلوله به قلب وی پیرزن بیچاره را به کام مرگ فرستاد.
ریوا برای اینکه ردی از خود باقی نگذارد پس از ارتکاب قتل، خانه مادربزرگش را به آتش کشید. اما طولی نکشید که توسط پلیس دستگیر شد او پس از دستگیری ادعای عجیبی می‌کرد. وی مدام می‌گفت که یک خون‌آشام 700 ساله است و برای اینکه تشنه خون بوده مادربزرگ خود را به قتل رساند. هرچند این ادعای ریوا را هیچ‌کس باور نکرد اما مدتی از دستگیری وی نمی‌گذشت که او همه حرف‌هایی که زدن بود را تکذیب کرد و گفت که برای دفاع از خود مادربزرگش را به قتل رسانده است. ریوا این بار ادعا کرد که مادربزرگش یک خون‌آشام بوده و چون برای نوشیدن خون به او حمله کرده بود برای دفاع از جانش مجبور به ارتکاب قتل شده است. سال 1981 جیمز ریوا به جرم قتل درجه دو، به حبس ابد محکوم شد.

دندان دراکولایی
صبح دوشنبه ساعت 5:45 دقیقه یازدهم ژوئن 2012 فرد ناشناسی با پلیس سن‌دیگوی کالیفرنیا تماس گرفت و گزارش داد که توسط یک نفر که دندان‌هایی شبیه دراکولا داشته مورد حمله قرار گرفته است.
در بررسی‌ها مشخص شد که قربانی، مرد بی‌خانمان 55 ساله‌ای که به شدت زخمی شده و خونریزی شدیدی داشت. همچنین چشم چپ او به شدت متورم شده بود. مرد بی خانمان که نامی از او برده نشده است، به پلیس گفت در خیابان خوابیده بودم که ناگهان مورد حمله مرد ناشناسی قرار گرفتم. مرد ناشناس دو دندان نیش خود را که شبیه دندان‌های دراکولا بود در بدن قربانی‌اش فرود بوده و او را گاز گرفته بود. همانطور که قربانی‌اش را زیر مشت ولگد گرفته بود به او می‌گفت که می‌خواهد وی را بکشد. خوشبختانه مرد کارتن خواب بعد از کشمکش‌های بسیار از مرگ نجات یافت و باتحقیقات پلیس مرد مهاجم که نام او نیز فاش نشد به جرم حمله و اقدام به قتل دستگیر شد. با تحقیقات پلیس مرد ناآشناس با دو دندان نیش دراکولایی به جرم حمله و اقدام به قتل دستگیر شد.
خون‌آشام هانور
«فریتس هرمان» از مشهورترین قاتلانی است که به نام خون‌آشام مشهور شد. او یکی از عجیب‌ترین جنایت‌های تاریخ را در آلمان مرتکب شد. فریتس از کودکی با خانواده عجیب و غریبش مشکل داشت. مهمترین مشکلش هم با مادرش بود که از آن دست آدم‌هایی بود که خودش هم نمی‌دانست دارد چه کار می‌کند.
یکی از عجیب‌ترین کارهای مادرش این بود که در کودکی هروقت که فریتس می‌خواست با اسباب‌بازی های پسرانه بازی کند پسر کوچولو را این کار منع می‌کرد و همیشه عروسک و اسباب‌بازی‌هایی به او می‌داد که دخترها با آن بازی‌ می‌کردند. فریتس بعدها گفت که این کار مادرش یکی از بدترین تأثیرهای روانی را روی او گذاشته است و باعث شده که او یک خون‌آشام بشود. که از اجتماع و خصوصاً از زن ها نفرت داشته باشد. داستان جنایت‌های تبهکار المانی در هفدهم می 1924 هنگامی فاش شد که چند پسربچه کنار رودخانه لاینه - نزدیک قلعه هانور هابر نهایزن - در حال بازی بودند که ناگهان یک جمجمه انسان را پیدا کردند و جیغ‌زنان به طرف خانه‌هایشان دویدند و ماجرا را به خانواده‌هایشان اطلاع دادند. طبیعی بود که خیلی زود ماجرای این جمجمه‌ها در شهر پیچید و پلیس دست به کار شد. 12 روز بعد آب رودخانه جمجمه دیگری را به خشکی آورد، با پیدا شدن دو جمجمه دیگر در کنار همان رودخانه، کم‌کم این شهر تبدیل به یکی از نقاط ترسناک جهان شد. آزمایش‌های انجم شده روی دو جمجمه او مشخص کرد که جمجمه‌ها متعلق به افرادی 18 تا 20 ساله هستند و آخرین جمجمه یافت شده هم متعلق به پسر بچه‌ای 12 ساله بود. مردم شهر به شدت ترسیده بودند و وحشت‌زده کوچکترین خبری مربوط به این جنایت‌ها را دنبال می‌:ردند. در همین زمان شایع شد که قاتل ابتدا خون قربانیان خود را می‌مکد و سپس جنازه‌های آنها را به جز سرشان می‌فروشد. به همین خاطر مردم به این قاتل ناشناس قلب «خون‌آشام هانور» دادند. با کشف این جمجمه‌ها پلیس برای یافتن استخوان‌های بیشتر تصمیم گرفت تا تمام گوشه و کنار رودخانه را بگردد و نتیجه این جست‌وجوها کشف 500 استخوان متعلق به 22 جسد بود. با ردزنی‌های پلیس سرنخ‌ها به هرمان ختم شد و تا مدت‌ها در جست‌وجوی پیدا کردن مدرکی هرچند ناچیز پلیس او را کاملاً زیرنظر گرفت. این مرد که پیش از این هم به اتهام کودک‌آزاری محکوم شده بود. سرانجام با سرنخ‌هایی که پلیس به دست آورد به‌عنوان مظنون اصلی دستگیر شده و در بازجویی‌ها اعتراف کرد که او همان خون‌آشام هانور است.

تبدیل به زامبی

سلام من امروز اومدم بهتون یاد بدم چه جوری یه نفر را به یه زامبی واقعی تبدیلش کنیم بریم .........

مواد مورد نیاز:

سم ماهی بادکنکی : این ماده می توانند سرعت تنفس و گردش خون و سطح متابولیسم را پایین بیاورد .

سم وزغ (بوفومارینوس) :این ماده داره هالوسینوژن و مواد بی حس کننده است .

لوبیا مخملی :سم این گیاه وحشی که جز خانواده نخود هاست میتواند اثر توهم زا داشته باشد

اختلاط معاجین : مواد را باحرارت پایین با هم مخلوط میکنیم .

 

ارتکاب جرم :معجون حاصل را به خورد فرد میدیم که باعث میشه بمیره پس باید اون را روی پوست وی بریزیم تا اورا زنده نگه دارد ولی بیهوش میشود البته استفاده از این ها به هیچ وجه توصیه نمیشود!!

خون آشام ازکجا آمد؟

قصه از کجا شروع شد؟
افسانه خون آشام‌ها ریشه در سال‌های بسیار دور دارد، ‌می‌گویند این داستان بر می‌گردد به قرن پانزدهم میلادی
سعدی – علیه الرحمه – در گلستان می‌فرماید: «بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است. هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.» داستان خون آشام‌ها هم مثل همین بنیاد ظلم می‌ماند. چیزی که مادرهای اسلاو، زمانی با آن بچه‌هایشان را می‌ترسانند، بعد از گذشتن از صافی قرن‌ها به موجودی ترسناک و وهم انگیز تبدیل شده است که کمتر نویسنده یا سینماگری می‌تواند از خیرش بگذرد.
لغت ومپایر (vampire) در اصل یک لغت صرب است، با تلفظ ویپیر. در زبان صرب‌ها، وم یعنی دندان و پیر یعنی نوشیدن ومپیر یا برگردان انگلیسی‌اش ومپایر یعنی کسی که با دندان می‌نوشد (واژه دمفیر،‌ Dhampir، که در سینما به عنوان بچه خون آشام به کار می‌رود هم یک لغت آلبانیایی است؛‌ دقیقا با همین ترکیب و همین معنی) حالا «موجودی که با دندان می‌نوشد» چه جور موجودی بوده؟ جوابش برمی‌گردد به افسانه‌های اسلاو که به روایت دایره‌المعارف بریتانیکا،‌ به موجودی خونخوار گفته می‌شود. همین تصور دیگری از این که این موجود، چه جور ماهیتی دارد؟ انسان است یا موجودی دیگر؟ در همین جهان زندگی می‌کند یا از جهان دیگر می‌آید؟ چه شکلی است؟ خون را می‌خورد برای چه منظوری؟ ... جواب سوالاتی از این دست را نمی‌دانیم. حتی مهم هم نیست که بدانیم.
چیزی که مهم است بدانیم، ظهور یک فرمانروای سنگدل در رومانی در قرن پانزدهم (ولاد سوم، معروف به «ولاد به میخ کشنده»)، یک کنتس پولدار دیوانه در مجارستان در قرن شانزدهم (الیزابت بتوری) و دو قاتل زنجیره ای در صربستان در  قرن هجدهم (پیتر پلگوویتزو پل آرنولد) بود که هر کدامشان در زمان خود به عنوان یک خونخوار یا همان ومپایر شهرتی به هم زدند و هر کدام به چهره امروزی خون آشام،‌ چیزی اضافه کردند. مثلا ولاد سوم، چون بیماری پرفوریا (حساسیت به نور) داشت و کم از قصرش بیرون می‌آمد، افسانه نورترسی خون آشام‌ها را ساخت. الیزابت بتوری که رعایاش را به قصرش می‌برد و آن‌ها را سلاخی می‌کرد،‌ اختلالات روانی را به افسانه خون آشام‌ها اضافه کرد. در مورد آن دو قاتل زنجیره ای هم که در ابتدای قرن هجدهم در صربستان اعدام شدند، چون بعد از مرگشان قتل‌ها متوقف نشد، این عقیده خرافی شکل گرفت که آن‌ها از آن دنیا برگشته اند.
دهه‌های 1720 و 1730،‌ دهه‌هایی بود که در صربستان به «عصر ترس از خون آشام»معروف شده. «لولو» حالا نمونه‌های عینی و بیرونی هم پیدا کرده بود. نمونه‌هایی که از نور می‌ترسیدند، اختلالات روانی داشتند و بعد از کشته شدن هم دوباره به این دنیا بر می‌گشتند و وقتی که بر می‌گشتند، چون دیگر جان نداشتند مجبور بودند برای جست وجوی ماده حیات، از خون دیگران تغذیه کنند.
اما هنوز چیزی کم بود. یک افسانه محلی،‌ هر چقدر هم که ترسناک باشد، برای جهانی شدن نیاز به دستان جادویی یک نویسنده دارد. شاعران آلمانی، اولین کسانی بودند که پیشقدم شدند. اولین اثر ادبی با موضوع خون آشام سال 1748 سروده شد، بعد هم شاعران دیگر آن قدر روی سوژه کار کردند تا گوته معروف از راه رسید و در سال 1797 «عروس کورینث» را سرود که داستان زن جوانی بود که از گور بر می‌گشت تا نامزدش را ببیند و بعد که متوجه اعمال خدا ناپسندانه او می‌شد،‌ دیوانه می‌شد و به سرش می‌زد و تبدیل به خون آشام می‌شد.توی این دسته از اشعار، ماجرا بیشتر حول محور دوگانه مسیحیت/ بی‌ایمانی می‌گردد که معلوم است واکنشی بوده به رواج دین‌های جدید در مسیحیت و تنبیه و تحذیری که کلیسا نسبت به «این بدعت‌گزارها» می‌داده. در واقع، در این اشعار آلمانی،‌ خون آشام نماینده ای است از جامعه بی‌دین‌ها که باید با کمک دعا و کلیسا بر او غلبه کرد.
ورود خون آشام‌ها به ادبیات انگلیسی، کار لرد بایرون شاعر بود. در سفرهای متعددش به شرق اروپا،‌ با مفهوم خون آشام آشنا شد و در شعری درسال 1813 از لغت خون آشام استفاده کرد. اولین کسی هم که داستانی درباره خون آشام‌ها نوشت، دوست صمیمی و پزشک مخصوص بایرون، جان ویلیام پولیدوری بود که در سال 1819 رمانی با عنوان «خون آشام» نوشت و در آن خون آشامی به اسم «لرد ورتون» را معرفی کرد که به گفته خودش از روی لرد بایرون شخصیتش را ساخته بود (کلا بایرون به گردن ادبیات ترسناک حق بزرگی دارد. او علاوه بر معرفی خون آشام‌ها، با دست انداختن مداوم ماری شلی، محرک او در نگارش «فرانکشتاین» هم بود.)
ایده موجود شر نامیرایی مثل خون آشام، آن قدر برای ادیبان انگلیسی قرن نوزدهم جذاب بود که خیلی زود داستان‌های متعددی درباره خون آشام‌ها نوشتند و در واقع ژانر را ارتقا دادند. تا جایی که در «بلندی‌های بادگیر» امیلی برونته (1847) هم که مربوط به ژانری کاملا متفوت است،‌ می‌بینیم که شخصیت اصلی داستان (‌هیثکلیف) به خدمتکار خانه اش مشکوک است که آیا او خون آشام است یا نه؟ (آیا ظهور پدیده جدیدی به اسم استعمار و امپراتوری‌های وسیع ماورایی بحار که در آن زمان ابدی و شکست ناپذیر می‌آمد، در این توجه به ادبیات ترسناک و موجودات شروری مثل خون آشام نقش نداشته؟)
در این سال‌ها،‌ هر کدام از ادیبان انگلیسی چیزی به اسطوره خون آشام اضافه یا کم کردند، تا این که ظهور یک نویسنده ایرلندی به نام برام استوکرو کتابی که او با عنوان «دارکولا»نوشت (1897) به یکباره ژانر را  تکان داد و تصویر دراکولا را به عنوان نمادی ابدی از یک خون آشام کلاسیک در ذهن‌ها ماندگار کرد. دراکولای برام استوکر،‌ نه تنها موجودی دیوانه و خشن نبود بلکه بسیار هم مودب و مبادی آداب بود. کتابخانه ای بزرگ داشت و مدام بر از دست دادن دوستانش در طی قرون متمادی افسوس می‌خورد. در عین حال هم مکار و حقه باز هم بود و قربانیانش را با روش‌های مختلف به دام می‌انداخت. 
چیزی نگذشت که دراکولاترسی، در سرتاسر انگلستان و بعد هم اروپا و آمریکا همه گیر شد؛ طوری که در نخستین سال‌های اختراع سینما،‌ در سال 1909 اولین فیلم درباره دراکولا ساخته شد و دراکولا موجودیت سینمایی هم پیدا کرد. حالا دیگر افسانه کامل شده بود؛ افسانه خون آشام.

تست خون آشامی

اگر بعد از این تست فهمیدید که خون آشام نیستید پس واقعا نیستید.همه ی ویژگی های زیر برای بیش از 50 درصد از خون آشام ها درسته و همه خون آشام ها حد اقل 85 درصد این ویژگی ها رو دارن.اگر شما یک خون آشام باشید ممکن است با دیدن جزئیات دقیق این تست شوکه شوید.اگر شما معتقد هستند که شما یک خون آشام واقعی هستید و در عین حال چند هیچ از این صفات رو ندارید باید از وانمود کردن دست بردارید!ولی اگه شما همه صفات رو داشتید هیچ تضمینی نیست که شما یک خون آشام باشید.

1.خون در ابتدا برای من جالب نبود ولی بعد ها من یه احساس نا خوش آیندی درباره خون پیدا کردم.

اگر این درباره شما درسته دیگه وقتتون رو به خوندن ادامه متن هدر ندید چون شما قطعا یه خون آشام نیستید.احتمالا شما یک مورد کلاسیک از سندروم رینفلد هستید.

2.آیا به طور معمول رنگ پریده هستید؟دقت کنید که رنگ پریده بودن به معنای داشتن پوست سفید نیست.اگه جوابتون مثبته دو تکه گوشت گاو رو یکی نیم پز و دیگری رو کامل بپزید.اگه از گوشت نیم پز خوشتون اومد و رنگ چهرتون صورتی شد (بر افروخته شدید) شما یک نشانه دیگر دارید چون انسان ها نمی تونن خون رو هضم کنن.

3.آیا تا به حال کسی بهتون گفته که شما خوش شناسید که از یه تصادف با یه آسیب خیلی کم جون سالم به در بردید؟

4.آیا شما به طور طبیعی قدرت یا توانایی دارید که خودتون به دست آورده باشید؟

5.آیا در زمان کودکی قویترین،باهوش ترین یا سریع ترین فرد در کلاس بودید؟یا وقتی حدود 16 سالتون بود هر 3 خصوصیت رو با هم داشتید؟

6.آیا پدر شما وقتی کم سن وسال بودید از زندگی تون رفت یا ناپدید شد؟(نکته:52 درصد از خون آشام های واقعی و اون هایی که فکر می کردن هستن به این سوال جواب بله دادن)

7.آیا معمولا مردم بهتون میگن که از سنتون جوونتر به نظر میاید؟یا اینکه نمی تونن سنتونو حدس بزنن؟

8.آیا شب ها پر انرژی و بانشاط می شید و نزدیک طلوع آفتاب (یا صبح وقتی بیدار شدید) بیحال؟

9.آیا بعد آسیب دیدگی کمی سریع تر از دیگران خوب میشید؟

10.آیا تحمل بالایی نسبت به الکل یا سموم دارید؟

11.آیا گاهی بسیار اجتماعی و گاهی بسیار مردم گریز می شید؟

12.آیا شما به ندرت مریض مریض میشید و اگه مریض بشید زود تر از دیگران خوب میشید؟

13.آیا حواس شش گانتون (دیدن،شنیدن،لامسه،بویایی،چشایی وحس ششم) از بیشتر مردم بهتره؟

14.آیا در تاریکی خوب می بینید؟چند بار براتون پیش اومده که دیگران بگن نمی تونن چیزی ببینن در حالی که شما همه چیز رو میبینید یا یک کار ظریف مثل کتاب خوندن انجام میدید؟

15.آیا سرعت بالایی برای واکنش به اتفاقات ناگهانی مثل افتادن چیزی دارید؟

16.آیا به خون انسان واکنش نشون میدید؟

17.آیا به نور یا گرمای زیاد حساسید؟(بعضی از خون آشام ها سردرد می گیرن)

18.آیا از صداهای ناگهانی میترسید؟(خون آشام ها نمی ترسن)

19.آیا وقتی زخمی میشید کم خونریزی میکنید؟(توجه:ممکنه نشانه کم خونی هم باشه)

20.آیا ناخن هاتون شفاف و محکمه؟

21.آیا اتاق خوابتون سرد ترین و تاریک ترین اتاق خونس؟

22.آیا می تونید این صدا رو بشنوید؟(توجه:ابتدا صدای اسپیکرو رو یه صدای نرمال تنظیم کنید.اگه بتونید بشنوید یه صدای بلند و آزار دهنده اس.)

23.آیا میتونید مقدار زیادی آهن خوراکی بخورید وهضم کنید؟

24.آیا تا به حال شده بدون قصد نزدیک یه نفر بشید و اون بترسه چون نفهمیده شما نزدیکشید؟

25.آیا تمایل زیادی به سفر دارید؟

26.وقتی یه چیزی بوی خیلی شدیدی میده آیا می تونید طعمش رو احساس کنید و بگید خوبه یا نه؟

27.آیا صدای پچ پچ رو می تونید بشنوید؟

28.آیا یه خط تیره دور عنبیه چشمتون دارید؟گرچه همه خون آشام ها این خصوصیت رو دارن ولی هرکس که اینطوری باشه به طور قطع خون آشام نیس)

29.آیا رنگ چشمتون به طور محسوسی در اطراف مردمکتون متفاوته؟

30.آیا این جملات (بیا بیرون،هوا خیلی آفتابی و خوبه و اینجا کلی آدم هس) برخلاف اون کسی که با یه لبخند بزرگ بهتون گف،به نظرتون بده؟

31.بدون توجه به اینکه چقد رفکر میکنید نرمالید،آیا تمایل به کسانی دارید که عجیب اند ولی با شما کاملا هماهنگ اند؟

32.آیا غریزه گوشت خوردن شما به قدری قویه که در مورد اکثر افراد را برخلاف آنچه میگن فکر میکنید که اونا گیاه خوارن؟

33.آیا نور خورشید در شما باعث چشم درد یا سر درد میشه؟

34.آیا وسایل الکتریکی در حضور شما به هم میریزند؟

35.آیا رویاهاتون خیلی واضحه؟

36.آیا مردم احساس می کنن که شما احساساتشونو خوب درک می کنید؟

37.آیا مردم اطراف شما دودسته ان که یا کاملا به شما اعتماد دارن یا اصلا اعتماد ندارن؟

38.آیا حالت روحی شما به حالت روحی دیگران اثرگذاره؟

5 خون آشام

 ظهور مشارکت های عالی ادبی چون مجموعه گرگ و میش و خاطرات خون آشام ها در فرهنگ عامّه کنونی، این طور به نظر می‌رسد که وسواسی جهانی و فراگیر را در این رابطه با خود به همراه آورده است. نتایج مثبت به دست آمده از خون آشما های نسل جدید سبب شد تا نگاهی به مبنای تاریخی این موجودات افسانه ای داشته باشیم و تاریخ را در این رابطه ورق بزنیم.

داستان خون آشام ها در قصه های فولکلور و افسانه ها از صدها سال پیش وجود داشته است. و به طور مداوم پیروان قبیله ای شوریده را با خود همراه می‌کند (اگرچه آنها پیشتر با میخ تجهیز شده و مصلوب می‌گشتند، به جای آنکه بر روی تی شرت ها نقش ببندند و طرفدارانی نیز داشته باشند). جالب توجه است که هرچند شخصیت های تاریخی که در ادامه معرفی می‌شوند، بر مبنای حقوق خود شخصیت هایی بسیار جذّاب و فوق العاده می‌باشند. با این وجود، هر زمان که فردی تصور می‌شد که جان داده است، به طور روانی عمل کرده و رفتار می‌کرد، یا فقط دیوانه تلقّی می‌شد، به آنها افتخار خون آشام شدن را می‌دادند.

1. ایمپالر، ویلاد سوم (نوامبر 1431- دسامبر 1476)

با رجوع به تاریخ خون آشام ها، ویلاد الهام بخش دراکولای برام استوکر بوده است (هرچند او شباهت کمی‌ به شرّیرهای گوتیک دارد که در رمان ها آمده است؛ جدا از نام خودمانی دراکولا، در واقع، این طور به نظر می‌رسد که استوکر، از طریق داستان های خود، اطلاعات کمی‌ درباره این شخصیت تاریخی داشته است). ویلاد شاهزاده والاچیا بود که در سن یازده سالگی به عنوان گروگان زندانی شد تا وفاداری پدر او به سلطان عثمانی ثابت شود (و اطمینان از این موضوع که والاچیا پول ادای احترام سالانه خود را پرداخت می‌کند). در اینجا بود که تنفر او نسبت به ترک ها شکل گرفت، که سبب شد تا او کشتار دیووانه کننده ای را بعدها در زندگی اش انجام دهد. پس از بازگشت به کشور جنگ زده خود، برای اجرای قانون و حفظ نظم در کشور، او روشی خشن را در پیش گرفت.

تاریخ کاری فوق العاده ویلاد، نشان می‌دهد که او چگونه از مردی که پدر و برادرش را کشته بودند، انتقام گرفت. و همچنین در رابطه با جنگ های صلیبی که تحت فرمان پاپ پیوس سوم، در مقابل امپراطوری عثمانی صورت گرفت.

ویلاد گاهی اوقات به عنوان همکار برای او می‌نوشت، و گاهی اوقات به خائن ماتیاس کوروینووس؛ برای مثال در سال 1461: من مردان و زنان را کشتم، پیر و جوان ... 23884 نفر ترک و بلژیکی. بدون آنکه کسانی را که در خانه هایشان زنده در آتش سوختند یا سربازان سرهایشان را از تن جدا نکردند، بشمارم. این نقل قول دوست داشتنی تا حدّ زیادی تفریحات دیگر ویلاد را مدّ نظر قرار می‌دهد، که شامل موارد زیر است: آویختن مردم بر چوب های نوک تیز، میان بدن های آویزان شده و رو به تباهی مردم غذا خوردن، شکنجه ها از تمام نوع ها، و سوزاندن، پوست کندن، برشته کردن، یا پختن مردمی‌ که در مسیر او قرار می‌گرفتند. ویلاد با پشتکاری مثال زدنی، توانست بین 40 تا 100 هزار انسان را پیش از مرگ خود در سال 1476، با دست خود به کام مرگ بفرستد.

خون آشام

2. کنتس الیزابت باسوری دی ایکسید (آگوست 1560- آگوست 1614)

بیشتر اوقات در تاریخ، او را به عنوان یکی از پُرکارترین زنان قاتل سریالی معرفی می‌کنند. الیزابت برچسب خود به عنوان یک خون آشام را با توجه به واقعیتی ادعایی به دست آورد که بر اساس آن، او در وانی پر از خون دختران باکره، حمام می‌کرد تا جوانی خود را حفظ نماید. بنابراین دو نام خودمانی به دست آورد: "کنتس خون"، و "بانوی خونین کاستیک".

اگرچه در جزئیات قتل های سادیسمی‌ او جای شک و تردید وجود دارد، امّا نمی‌توان حقایق موجود در این رابطه را کتمان نماید. هنگامی‌ که همسر کنتس در جنگ بود، او غالب اوقات را تنها سپری می‌کرد. و با ابزار خود سرگرم بود و سبب شد تا او شروع به شکنجه زنان جوانی کند که در اطراف او قرار داشتند.

او با وعده و وعید زنان را به داخل می‌کشاند، قول شغل را به زنان دهقانان می‌داد و روش آداب و رسوم را به کسانی که از طبقات پایین جامعه بودند، یادآوری می‌کرد. او مجموعه ای از قوانین غیر ممکن را برای آنها ایجاد کرده بود که پیروی از آنها امکان پذیر نبود؛ و هنگامی‌که آنها (به طور حتم) در اجرای این قوانین شکست می‌خوردند، آنها را با روش های جدید و جالب توجهی مجازات می‌نمود. از جمله این مجازات ها – محدود به این موارد نیست- می‌توان به موردهای زیر اشاره کرد: ضرب و شتم شدید، سوزاندن/ یا قطع کردن دست ها، صورت، یا اندام تناسلی، خوردن گوشت زنان، گاز گرفتن صورت ها یا دست ها، فرو کردن آنها در آب و فرستادن این زنان به بیرون تا از سرما یخ بزنند، انجام جراحی های آماتورگونه بر روی آنها، گرسنه نگاه داشتن آنها، و سوء استفاده جنسی.

شوهر او، هرچند بیشتر اوقات در خانه نبود، از نبوغ همسر خود احساس رضایت می‌کرد و به او پیشنهادهایی را ارائه می‌کرد تا شیوه های کاری اش خلاقانه تر باشد (برای مثال، پوشاندن بدن دختر با عسل و سپس او را در فضای آزاد رها کند تا حشرات او را نیش باران کنند). در مجموع، بر اساس دست نوشته های او، و انچه که محققان یافته اند، الیزابت پیش از آنکه دستگیر شود، بیش از 650 زن را کشته است. 4 همراه او در محل محاکمه شده و سپس به قتل رسیدند. او تحت بازداشت خانگی قرار گرفت و چهار سال بعد در همان محل از دنیا رفت.

3 و 4. آرنولد پاول (متوفی 1726) و پیتر پولوگوجوویتز (متوفی 1725)

این دو به طرز مرموزی به یکدیگر شبیه هستند، طوری که احساس می‌کنید، داستانی یکسان در دو روستای مختلف رخ داده است. و هر دو، اوّلین نمونه های مستند از هیستری خون آشامی‌ را به تصویر می‌کشند. آرنولد یک یاغی صربستانی بود، که ادعا می‌شود پس از مرگش، بیش از شانزده نفر را در روستای خود در مدوگونا کشته است. پیتر یک کشاورز صربستانی بود که با کمین کردن، نُه نفر را در روستای خود در کیزولوا به کام مرگ فرستاد.

هر دو کشتار، مانع هجوم ناگهانی بیماری های 24 ساعته به روستاهای مجاور شد، و در نتیجه این طور فرض شد که آنها تبدیل به خون آشام شده و روستائیان را به عنوان شکار و طعمه در نظر گرفته بودند.

هر دو مرد ادعا می‌کردند که پیشتر مورد حمله خون اشام ها قرار گرفته بودند، و پس از چنین حمله ای اقدامات احتیاطی را انجام داده اند- در خون خون آشام حمام کرده اند، و خاک قبر این خون آشام را نیز خوردند. با توجه به حمله هایی که به خون آشام ها صورت می‌گرفت، روستاییان را عصبی کرده و دچار جنون نمود. و خواستار نبش قبر و تشریح جنازه این دو شدند.

مستندهای پلیس اتریش که درگیر این پرونده بود، درک کاملی را اتفاقاتی که پس از مرگ این دو و هدف قرار دادن آنها رخ داد، مشخص ساخت. در مورد آرنولد، بیماری واگیردار مدیکووس گلایر (در واقع، یک بیماری ویروسی) برای بررسی مرگ مرموز آنها مدّ نظر قرار گرفت. و به این نتیجه رسیدند که علّت آن سوء تغذیه در منطقه بوده است. همچنین تاثیرات مضّر روزه های شدید ارتودکس شرقی نیز وجود داشته است.

با این وجود، روستائیان گرفتار این بیماری نبودند و اصرار داشتند که جنازه ها باید مورد بررسی قرار بگیرند. مطالعات صورت گرفته نشان داد که هر دوی اینها خون آشام بوده اند و این را از طریق بدن تجزیه شده انها دریافتند؛ از جمله: مو، و ناخن. آثاری از گوشت تازه و خون لخته نشده در دهان آنها یافت شد (ممکن است به دلیل فساد بدن یا مایعات بدن به وجود آمده باشد). بدن آرلوند بر میخی چوبی گذاشته شده و سوزانده شد. بدن پیتر نیز قطعه قطعه شده و سپس سوزانده شد.

خون آشام

5. گریگوری راسپیتون (ژانویه 1869- دسامبر 1916)

راسپوتین مشاوری قابل اعتماد برای آخرین رومانوف ها محسوب می‌شد؛ بخصوص برای تریزا الکساندرا. او بدین دلیل این موقعیت را در دست گرفت که توانایی عجیب او در درمان جادویی هموفیلی تزاروویچ الکسی (شاید به اندازه کافی خوب به نظر نرسد ... امّا به نظر می‌آید پس از اینکه او خود را برید، توانست خون را بند آورد؛ و به او آسپرین و داروهای ضد انعقاد داد).

او متعصبی مذهبی بود که به نوشیدن بیش از اندازه الکل، بی بند و باری جنسی، و دریافت رشوه، علاقه زیادی داشت. هرچند، زندگی او سرشار از جزئیات عجیب و غریب است.

وابستگی خون آشام گونه به راسپوتین، ناشی از رویدادهای معجزه آسایی است که مانع از مرگ او شده اند. او به دلیل تاثیر مخرّبی که بر آلکساندرا داشت، تحت تعقیب دولت مرکزی قرار گرفته بود؛ راسپیتون دعوت شد تا با مقامات حکومتی غذا بخورد، از جمله شاهزاده ایرنا. همسر ایرنا، شاهزاده فیلیکس یوسوپوف، طرح ترور او را ریخته بود.

شام، با مشروب قرمز و کیک آغاز شد، که در آن سیانور ریخته شده بود. با این وجود، راسپوتین تحت تاثیر سیانور قرار نگرفت. یوسوپوف، نگران شد که مدّت زمان زیادی طول بکشد تا راسپوتین جان خود را از دست دهد. به همین دلیل، هفت تیر خود را آورد و چند بار از پشت او را هدف قرار داد. یوسوپوف فکر می‌کرد که کارش را انجام داده است، به همین دلیل به شادی با مهمانان پرداخت.

خون آشام

هنگامی‌که برگشت تا ژاکت خود را بردارد، مورد حمله راسپوتین زنده قرار گرفت (که ظاهرا در گوش یوسوپوف نجواکنان گفته بود: "تو پسر بدی هستی").  پیش از آنکه راسپوتین، شاهزاده را خفه کند، توطئه گران دیگر وارد شدند و بارها به او شلیک کردند و با چوب او را زدند. او فرصتی نداشت. توطئه گران او را با طناب بستند، در قالیچه ای پیچیدند و به رودخانه نیوا پرتاب کردند. جنازه او نوزدهم دسامبر پیدا شد، سه روز پس از طرح ترور، بدون قالیچه و طناب. مامور جنایی، علّت مرگ او را غرق شدن اعلام کرد.